حسین غفوری
چه روزی بود
به گزارش اسلامیک اسپرت، شنبه هشت آذر هفتاد و شش. نهار را خورده و نخورده پای تلویزیون نشستیم. صدای خیابانی از ورزشگاه ملبورن کریکت گراند. «خیابانی» که خبر نداشت قرار است مهمترین بازی عمرش را گزارش کند که تا دنیا دنیاست برایش نان کند! بازی شروع نشده ویدمار با عابدزاده تک به تک شد. چند دقیقه ابتدای بازی چپ و راست حمله میکنند و عقابمان مقاومت میکند.
دستهای ما و ساقهای بازیکنان مثل هم میلرزد. زمان لعنتی نمیگذرد تا دقیقه سی و دو که هری کیول مثل بازی رفت زهرش را میریزد. بازی آنقدر یکطرفه است که اولین موقعیت ایران دو دقیقه مانده به پایان نیمه اول است که مهدویکیا فرار میکند. نیمه دوم هم با حملات و فشار وحشتناک زردپوشان آغاز میشود؛ مارک ویدوکا، استن لازاریدیس، رابی اسلیتر و آئوریلیو ویدمار و کیول بازیکنان صاحبنام استرالیا حمله میکنند و نفسمان را بند میآورند. همان دقیقه چهل و هشت ویدمار روی ارسال بینقص لازاریدیس زخم دوم را میزند. همه چیز از دست رفته است. پدربزرگم که در خانهشان مهمان هستیم با خشم تلویزیون را خاموش میکند و میرود به خواب قیلولهاش برسد.
تلویزیون را روشن میکنیم. پیترهور دیوانه فرشته نجاتمان میشود و تور را پاره میکند. حرکات روحیهبخش احمدرضا نفسمان را چاق میکند. خداداد و تهامی توپ را جلو میبرند و آقا کریم چراغ اول را روشن میکند. به بازی برمیگردیم. و چند دقیقه بعد معجزه کامل میشود: «کریم باقری، حالا دایی، یک فرصت خوب... حالا پشت مدافعان، خداداد عزیزی... توی دروازه، توی دروازه. گل برای ایران. خداداد عزیزی، باز هم روی زمین، باز هم روی زمین، توپ رو توی دروازه میکنه. این غزال تیزپای فوتبال ایران...» کلاس فوقالعاده داریم. حریف مادر نمیشوم که نروم. فردا به بچهام بگویم در مهمترین روز تاریخ فوتبالمان سر کلاس بودم؟ گوشش بدهکار نیست. در تاکسی هستم. خیابانها غوغا هستند. قدم به قدم مردم شیرینی پخش میکنند. چه روزی.. چقدر همدیگر را دوست داریم. مهربانترین روز تاریخمان.. روز آشتی و ترانه و لبخند.. چه روزی بود.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.